کد مطلب:317879 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:527

شبنم اشک
مردم زیادی به استقبال آمده بودند ، زنان و دختران قم با چشمهای مهربانشان به دیدار بانو می شتافتند .

بعضی تا چشمانشان به جمال بانو روشن می شد از شوق نمی توانستند سخن بگویند . بانو میهمان موسی بن خزرج بود و در این روزها مردم برای عرض ارادت پایكوب خانه او بودند . او كه مهربانی مرامش بود و عشق به اهل بیت درچشمانش موج می زد .

دست مهربان خانم بر سر شهر كشیده شده بود و همه افراد حضور بانو را ارج می نهادند . فضای شهر را عطر امام رضا (ع) به خود گرفته بود . همه جا از خانم سخن به میان می آمد .

روزها مردم به دیدار بانو می آمدند و شبهای این محبوبه مهربان به عبادت سپری می شد . هر شب استوانه های نورانی از آسمان شهر به سوی آسمان كشیده شده بود . وقتی دقت می كردی تسبیح آسمان و زمین . درختان و پرندگان ، همه و همه را می شنیدی . خانه موسی بن خزرج كانون مناجات شبانه قم بود . آه كه چه اشكهایی چه گریه گریه های معصومانه ای در دل شب بر گونه های بانو جاری می گردید . گاهی از دوری برادر می سوخت گاهی مناجات می خواند و گاهی سكوت می كرد . در این مدت كوتاه كه محبوبه رضااشك هایش را به شب های قم می سپرد صبح كه خورشید سر بر می آورد بر رخ تمام گل های شهر ژاله صبحگاهی جلوه گر بود .

و من می دانم كه طراوت شبنم اشك بانو تا همیشه در شب های شهر جاری خواهد بود .

دوری برادر برای خواهری مهربان چون معصومه بسیار دشوار می نمود و از این رو بانو بعد از نمازهایش دست به دعا بر می داشت و در هجران برادر چون شمع می سوخت و از خدا می خواست كه تا فراق بین او و برادر را به سر آورد . چه روزگاری بر قم گذشت ؛ شبها یكپارچه اشك بود و روزها خورشید بغض كرده بود و اینها نبود مگر به خاطر چهره بیمار خانم .

پروانه ها می گفتند : چند روز است خانم خوشحال تر به نظر می رسد . شاید قاصدكها خبری از برادر برایش آورده بودند ... نمازهای بانو عطر وصال می داد این را از تشهد نمازهایش می توان فهمید .